مرد گمشده داستان زندگی خانوادهای مزرعهدار از ساکنان صحرایی در استرالیا را روایت میکند. صحرایی گرم که در آنجا همیشه باید حواست به ذخیرِهِی آب و غذا و کولر ماشینت باشد تا توی دردسر نیفتی. همهی افراد بیسیمی دارند که بر اساس قانونی نانوشته همیشه باید روشن باشد تا اگر جایی گرفتار شدند، تنها پلیس منطقه و بقیه را در جریان بگذارند. خانهها کنار هم نیستند و هر خانوادهای با فاصلهای محسوس از هم زندگی میکند. خانوادهای بزرگ با عروس و نوه و دارایی و املاک فراوان و گاو و گوسفند و مزرعه که برای ادارهی آن حتماً کارگرانی دائمی و فصلی هم دارند.
داستان «مرد گمشده» با مرگ مشکوک و تلخ مردی به اسم کمرون از خانوادهای بزرگ و مرفه شروع میشود. مرگی کنار قبری قدیمی و مرموز و تکافتاده در میان صحرا، موسوم به قبر گلهدار، که با خرافات و شایعههای بسیاری آمیخته است. کمرون فرزند وسطی بوده و دو برادر دارد که یکی بزرگتر از اوست و دیگری کوچکتر. ناتان برادر بزرگتر از همسرش جدا شده و پسری دارد که برای تعطیلات کریسمس به دیدن او آمده و نقش مهمی در تحول روحی پدرش دارد. داستان حول محور افکار و کارهای امروز و دیروز ناتان که مدتی طولانی دور از خانواده و به تنهایی در خانهای دور از همه زندگی میکرده، میچرخد. ناتان به دلیل اشتباه کوچکی که در گذشته انجام داده از جامعه طرد شده و مرگ برادر به او فرصتی دوباره برای بازگشتن به زندگی جمعی و رهاشدن و بیرونآمدن از پیلهی انزوا میدهد. او با یادآوری گذشته و تحلیل رفتارهای مادر و برادر و کارگران خانه و همسر و دو دختر کمرون، رازهای بزرگی را میفهمد و داستان را به سرانجام میرساند.
جین هارپر در این رمان بسیار ظریف و تمیز از اخلاقیات و عشق مینویسد. در واقع او در کتاب، دروغ، ریاکاری، قضاوت، ظاهربینی و خشونت را نقد میکند، اما نه کلیشهوار و طوری که مخاطب را خسته کند؛ بلکه بسیار دقیق و بدون موضعگیری داستان را پیش میبرد و شخصیتها را با خود واقعیشان روبهرو میکند.
فضای رمان، رمزآلود است و همین رمز و راز و تعلیق، آن را برای مخاطب پرکشش میکند. جایی که داستان در آن شکل گرفته، واقعی است، اسمی حقیقی دارد و مکانی جغرافیایی در کرهی زمین است، اما وهمانگیز و خیالی به نظر میرسد.
«جین هارپر» پیش از رمان مرد گمشده، با رمان خشکسالی در ایران چهرهای شناختهشده بود، اما همهی منتقدان معتقدند مرد گمشده، در کارنامهی کاری او یک گام بلند به جلوست. تا جایی که این رمان را بهترین تریلر اتمسفری در یک دههی گذشته میدانند.
بریدهای از کتاب:
«نمیتوانست کامل توضیحش بدهد. مثل ضربانی در سرزمینی خالی. سنگینی عجیبی که نشان میداد هوا را با کس دیگری شریک هستی. میدانست که باید توضیحی برای این احساس وجود داشته باشد. ادراکِ ناخودآگاه چیزی نامعلوم در چشمانداز. چیزی بیشتر از این نبود و البته دقیق هم نبود. و صدها بار در طول سالیان، شخصی ناشناخته را در افق دیده بود.»