کتاب راهنمای زندگی را بهتر بشناسیم

«کتاب راهنمای زندگی» ـ فلسفه برای همیشه و در هر شرایطی کتابی است در 464 صفحه با جلد سخت که نشر سنگ آن را با ترجمه‌ی محدثه احمدی منتشر کرده است.

۵۱۷

«کتاب راهنمای زندگی» با زیرعنوانِ فلسفه برای همیشه و در هر شرایطی، کتابی است نوشته‌ی جولیان باگینی و آنتونیا ماکارو که نشر سنگ آن را به چاپ رسانده است. قدما اعتقاد داشتند: «زندگی کتاب راهنما ندارد.» دلیل خوبی هم برای این حرف داشتند. سازندگان تلفن، صندلی، سوفله و دیگر وسایل دقیقاً می‌دانند آن‌ها چه چیزی هستند، چه می‌کنند و چطور باید ساخته یا استفاده شوند. می‌توانند تمام این مطالب را بنویسند و دفترچه‌ی راهنما برای کاربران تهیه کنند.

اما زندگی برای هر انسانی متفاوت است. درعین‌حال که نوعی کتاب راهنما هست که می‌توانیم به آن متوسل شویم؛ چیزی که به تغییرات کوچک ولی قابل‌توجه در نشان‌گذاری نیاز دارد. کتاب راهنما یعنی دستوری برای کاربران از سوی کاربران. این کاربران فیلسوفانی هستند که هزاران سال، از دنیای چین باستان، هند و یونان تا زمان حال، با وضعیت انسان دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. فیلسوفان مرده از قرن‌ها پیش با ما سخن می‌گویند، چون انسان‌ها نقاط اشتراک زیادی با یکدیگر دارند. نیازها و شرایط زندگی آن‌ها مثل هم است. هر فرد، همچون دانه‌ی برفی، منحصربه‌فرد است؛ همان‌طور که هر موقعیت و جامعه‌ای با دیگری متفاوت است؛ ولی می‌توان با نگاهی کلی‌تر به دانش خود در حوزه‌ی انسانیت بنگریم و موارد خاصی را مشخص کنیم.

این کتاب با کمک فلسفه، ابزارهای لازم را در اختیارتان قرار می‌دهد تا به درک بهتری از مسائل و مشکلات برسید. مثلاً با نظریات اخلاق‌مدار می‌توان با شیوه‌ی کنترل معظلات اخلاقی آشنا شد. با دیدگاهی پیچیده‌تر در حوزه‌ی اراده می‌توان از طیف وظایف مطلع شد؛ حتی منطق به‌ظاهر خشک نیز می‌تواند در کشف مغالطه‌هایی کمک‌مان کند که به عقاید غلط شکل می‌دهند. افراد می‌توانند با مشاوره‌ی فلسفی، قدم فراتر بگذارند و ارزش‌ها، فرضیه‌ها و ایده‌های خود در زمینه داشتن یک زندگی خوب را بررسی کنند. این شیوه‌ی درمان شاید منجر به تغییر ذهنیت شود، اما به قول ویتگنشتاین کمک‌مان می‌کند: «راه آزادی از حصار را به مگس نشان دهیم.»

در این کتاب به چشم‌اندازهای بسیار مختلفی اشاره شده، اما مشخصاً بیشتر به فیلسوفانی روی آورده‌ایم که خردمندانه‌ترین راهنمایان برای زندگی روزمره هستند؛ به‌ویژه ارسطو و هیوم. البته ما با تمام سخنان این فیلسوفان موافق نیستیم و جنبه‌هایی از افکارشان را انتخاب کرده‌ایم که بیشترین ارتباط را با دنیای امروز دارند.

خودتان باید تصمیم بگیرید کدام چشم‌انداز ارزش اتخاذ را دارد؛ اما نمی‌توان هر دیدگاهی را با دیگری ترکیب کرد و از همه به یک اندازه انتظار داشت: ایده‌ها کمابیش در قالب کل‌هایی منسجم در کنار هم قرار می‌گیرند.

این کتاب راهنما شامل مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها نیست. یک کتاب راهنمای سنتی به خواننده می‌گوید اوضاع چطور پیش می‌رود و در صورت بروز مشکل، چطور می‌توان همه‌چیز را حل کرد. در واقع مجموعه‌ای از الگوریتم‌ها را در اختیار ما قرار می‌دهد: فرآیندهایی طولی و مبتنی بر قانون برای حل مشکلات. چنین الگوریتم‌هایی برای زندگی انسان وجود ندارند. وگرنه مدت‌ها پیش شخصی آن‌ها را پیدا می‌کرد و زندگی همه‌ی ما به‌خوبی پیش می‌رفت.

بنابراین کتاب راهنمای فلسفی، مجموعه‌ای از ابزارها برای داشتن یک زندگی بهتر است، نه فهرستی از قوانین و دستورالعمل‌ها. در فلسفه، همان‌قدر که سؤال مناسب‌تر اهمیت دارد، یافتن پاسخ نیز مهم است. حکمت فلسفه، بدنه‌ی دانشی نیست که تک‌تک قدم‌های‌مان را در زندگی مشخص می‌کند، بلکه طرز فکر و استدلالی در رابطه با خودمان و دنیاست تا با اراده‌ی خود قدم برداریم.

قسمتی از کتاب راهنمای زندگی:

روزگاری بیشتر افراد تصور می‌کردند برای پیشرفت در زندگی، باید یک مسیر شغلی داشت. این موضوع ناهنجاری تاریخی بود. تا قرن‌ها افراد پیشه‌ای داشتند که عموماً به آن‌ها ارث رسیده بود یا زمین‌داران ثروتمندی بودند که هر کاری دلشان می‌خواست می‌کردند. مسیر شغلی به شکلی که ما می‌شناسیم، حاصل تحصیلات عموم مردم و گسترش طبقه‌ی متوسط است.

حالا از نقطه‌ی اوج مسیر شغلی گذشته‌ایم. جهان به‌سرعت تغییر می‌کند و از افراد انتظار می‌رود دست‌کم دو مسیر شغلی در زندگی‌شان داشته باشند؛ حتی مشاغلی مثل پزشکی یا حقوق که به سال‌ها آموزش نیاز دارند، دیگر برای زندگی الزامی نیستند، مخصوصاً حالا که برای بیشتر افراد بازنشستگی، تنها احتمالی فرضی است.

فیلسوفان مثال‌های دلگرم‌کننده‌ای از کسانی هستند که به‌خاطر موفقیت شغلی احساس ناراحتی می‌کردند یا به کار مدنظرشان با دیده‌ی تردید می‌نگریستند. نیچه نخست استاد دانشگاه بود، اما در سی سالگی آن را کنار گذاشت تا مستقل‌تر باشد. از آن پس مقابله‌ی اصول برای زندگی کاری‌اش مشکل‌ساز شد. چند سال بعد، سعی کرد به محیط دانشگاه برگردد، اما سخنانش را بیش‌ازحد بحث‌برانگیز تلقی می‌کردند. کمی به خاطر دیدگاه‌های یهودستیزانه‌ی ناشرش، ارنست اشمایتزنر، او را رها کرد و مجبور شد کتاب بعدی‌اش، «فراتر از خیر و شر» را خودش چاپ کند. نیچه نشان می‌دهد یک مسیر شغلی هموار معمولاً با طرز فکر ضد فرهنگ سازگار نیست. نمی‌توان آن را با قرار دادن یک پیچ مربعی در حفره‌ای گرد مقایسه کرد. در واقع برخی افرادی با شخصیت‌هایی جالب و پیچیده در هیچ حفره‌ی مالی ماندگاری جای نمی‌گیرند. این موضوعی است که می‌تواند هم‌زمان فرد را پشیمان و سرفراز کند.

دیوید هیوم جوان، ثروت خانوادگی زیادی نداشت و به این نتیجه رسید که اشتیاقش به ادبیات واقع‌گرایانه نیست و به شغلی معقول‌تر نیاز دارد. سعی کرد در بریستول برای یک بازرگان کار کند، ولی در عرض چند ماه فهمید این کار اصلاً مناسب او نیست. به‌عنوان یک تجربه‌گرای خوب، سریع از تجربه‌اش درس گرفت و تصمیم گرفت با کمک قلمش زندگی بگذراند. به این منظور مصمم شد به خاطر کمبود پول به‌شدت صرفه‌جویی کند، به استقلالش لطمه نزند و به هر هدفی جز بهبود استعدادش در ادبیات به دیده‌ی تحقیر بنگرد.

هیوم همین کار را کرد، اگرچه خیلی طول کشید تا به درآمد خوبی برسد و مشهور شود. به علاوه در این مسیر، شکست‌هایی را نیز متحمل شد. مثلاً با وجود صلاحیت‌هایش، دو بار برای استادی در دانشگاه‌های اسکاتلند رد شد. او مثال خیلی خوبی برای کسانی است که آرزوهای‌شان در نظر دیگران شدنی نیستند. شما یک انتخاب دارید: تسلیم شوید یا برای پیگیری علائق خود تا جای ممکن فداکاری کنید. اگر حاضر نیستید مثل هیوم به کم قانع شوید و تشکیل خانواده ندهید، شاید علاقه‌تان صرفاً یک خیال بیهوده است.

شاید بتوان گفت در طول تاریخ فلسفه، معروف‌ترین حرکت شغلی از سوی دکارت انجام شده است. او شغلی آبرومند در محضر کریستینا، ملکه‌ی سوئد به دست آورد. کریستینا ملکه‌ای بسیار باهوش و متفکر و شبیه دکارت بود و در عصری دیگر، ممکن بود خودش فیلسوف شود. در استکهلم دکارت را به‌عنوان مربی خود و مدیر آکادمی علمی جدیدی استخدام کرد. براساس افسانه‌ها دکارت ساعت پنج صبح برای آموزش ملکه به قصر سردش می‌رفت و همین مسأله باعث شد ذات‌الریه بگیرد. ریشه‌ی بیماری او دقیق مشخص نیست، اما درهرحال به مرگش انجامید.

دکارت به ما هشدار می‌دهد: مراقب مشاغل وسوسه‌انگیز، پرسود و آبرومند باشید. گاهی همین کارها شما را به کشتن می‌دهند. نیچه و هیوم نیز نشان می‌دهند برای داشتن مشاغل خوب گاهی باید روی خواسته‌ی دلمان پا بگذاریم. بعضی اوقات نبود شغل نماد شکست نیست، بلکه نشان می‌دهد با موفقیت، در برابر عرف و سنت مقاومت کرده‌ایم.

منبع: gbook.ir

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

با تشکر، ‎دیدگاه شما پس از تأیید، منتشر می‌شود.

چهار × دو =