نشر سنگ به مدیرمسئولی کامران محمدی، به عنوان ناشر تخصصی ادبیات و علوم انسانی، فعالیت خود را از سال ۱۳۹۷ آغاز کرده است. تمرکز اصلی نشر سنگ بر انتشار رمان‌های خوش‌خوان و تازه‌ی جهان است تا مخاطب ایرانی نیز در جریان ادبیات داستانی روز قرار بگیرد. انتشار آثار شاخص و جذاب علوم انسانی برای اهالی کتاب‌خوان و نه الزاما متخصص، از دیگر فعالیت‌های این نشر است. آثاری که تا حد امکان باعث قطع بی‌دلیل درختان نشوند و دست‌کم همان قدر که منتشر می‌شوند، خوانده هم بشوند!

***

کامران محمدی: حدود ۱۲۰ سال پیش، وقتی شکل مدرن ادبیات داستانی در ایران متولد شد، هیچ کس تصور نمی‌کرد زمانی در ایران، داستان یا همان قصه‌ی خودمان، به پدیده‌ای تا این اندازه نخبه‌گرا و مربوط به جامعه‌ی روشنفکری تبدیل شود. سنتی که زمانی به شب یلدا و کرسی و مادربزرگ‌ها مربوط می‌شد، حالا طوری عصاقورت‌داده و اخمو به نظر می‌رسد که بخش زیادی از جامعه، آن را موضوعی اساساً روشنفکری و مرتبط با محافل دانشگاهی ارزیابی می‌کنند. نتیجه این‌که کتاب‌های داستانی، با قطرهای زیاد و ظاهر جدی، نه تنها عامه‌ی مردم را جذب نمی‌کنند، بلکه از ابتدا می‌گویند: «من به تو مربوط نیستم!»

این اتفاق البته ناگهان رخ نداده است. بعد از نخستین آثار ادبیات داستانی مدرن از عبدالرحیم طالبوف، زین‌العابدین مراغه‌ای و دیگران که اتفاقا همگی رمان بودند، هنوز داستان به زبان مردم حرف می‌زد و به همین علت هم طوری بر دل مردم می‌نشست که می‌توانست مثل «سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم‌بیگ» مراغه‌ای، توده‌ها را به حرکت وادارد و نقش مهمی در شکل‌گیری مهم‌ترین جنبش تاریخی ایران یعنی مشروطه بازی کند. اما اندکی بعد، با ظهور نویسندگانی که وجه روشنفکری‌شان حتی پررنگ‌تر از وجه نویسندگی‌شان بود، نظیر صادق هدایت، داستان ایرانی اول قدم را برای فاصله گرفتن از توده‌ها برداشت. با این حال هنوز آثار هدایت و جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک، ظاهر عبوس امروزی نداشتند و چون آدم‌ها تصویر خودشان یا اطرافیان‌شان را در آن‌ها می‌دیدند، کتاب برای هر کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت، یار مهربان محسوب می‌شد. در عین حال، تولد داستان کوتاه که در ذات خود، کم‌وبیش نخبه‌گراست، سرعت دور شدن داستان از عامه را بیش‌تر کرد… و این مسیر آرام آرام در کنار سایر اتفاقات اجتماعی و سیاسی، کار را به جایی رساند که تصویر قصه، از پیرزنی مهربان با گیس‌هایی سفید و دست‌هایی آرام‌بخش، به مردی جدی و کم‌حوصله، با کت و شلوار سیاه و کلاه لبه‌دار تبدیل شد. حالا دیگر داستان آماده بود با کم‌ترین بهانه از میدان به در شود. و این بهانه، خیلی زود از راه رسید: ابتدا تلویزیون، بعد اینترنت…

حالا ما در شرایطی فعالیت «نشر سنگ» را شروع کرده‌ایم که معتقدم جامعه از آثار اخمو و کت‌وشلواری، اشباع شده است. واقعیت این است که در کشورهای توسعه‌یافته و دارای آمار مطالعه‌ی بالا نظیر ژاپن یا غرب، انتشار آثار مردم‌پسند، جریان مهم و اصلی نشر است و آثار نخبه‌گرا و اصطلاحاً روشنفکری، جریان فرعی. طبیعی هم همین است، چرا که عامه‌ی مردم درصد بزرگ‌تری از جامعه‌اند. اما ما انگار شیپور را همیشه از سر گشادش می‌نوازیم. جامعه‌ی روشنفکری و شبه‌روشنفکری که عموم محافل و رسانه‌ها را در دست گرفته است، بسیاری از آثار داستانی را با انگ عامه‌پسند بودن، بی‌ارزش فرض می‌کند و عموماً تنها یک نوع خاص از ادبیات داستانی به عنوان تنها نوع مطلوب و باارزش به جامعه معرفی می‌شود. درست در شرایطی که هیولاهای گردن‌کلفتی مثل تلویزیون با صدها شبکه‌ی ماهواره‌ای و غیرماهواره‌ای و اینترنت با شبکه‌های اجتماعی بسیار جذاب، تقریباً همه‌ی اندام نحیف کتاب را بلعیده‌اند. البته در چند سال گذشته، تعدادی از ناشران با تمرکز بر انتشار کارهای مردم‌پسندتر، توانسته‌اند بخشی از جامعه را به سمت کتاب برگردانند یا جلو فرار آن‌ها را از این فضای عبوس و بسته بگیرند. و آثار مردم‌پسندتر عموماً یعنی آثار ژانر…

خلاصه کنم، «نشر سنگ» تلاش دارد پیرزنی مهربان با گیس‌هایی سفید و دست‌هایی آرام‌بخش باشد، نه مردی جدی و کم‌حوصله، با کت و شلوار سیاه و کلاه لبه‌دار.