«یوکیو میشیما» فقط چهل و پنج سال زندگی کرد، اما او را یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم ژاپن میدانند. میشیما در عمر کوتاهش به عنوان شاعر، نویسنده، نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان فعالیت کرد و در تمام این عرصهها درخشید. در عرصهی داستاننویسی، او را بابت تحلیلهای روانشناختی جذاب و خیرهکننده، با داستایوسکی و استاندال مقایسه میکنند. اما مرگ میشیما حتی از زندگیاش نیز تأثیرگذارتر بود:
او در سال ۱۹۶۷ وقتی که چهل و دو سال داشت به نیروی زمینی ژاپن پیوست و سه سال بعد همراه با چهار نفر دیگر از اعضای گروهی که خودش راهاندازی کرده بود، اقدام به کودتا کرد. میشیما و یارانش به یک مرکز فرماندهی رفتند و فرمانده را به صندلی بستند. میشیما به بالکن رفت و برای سایر سربازان سخنرانی کرد، اما آنها او را هو کردند. او نیز به دفتر برگشت و هاراکیری کرد. سپس یکی از اعضای گروه به رسم ژاپنیها سعی کرد سر او را از تنش جدا کند که بعد از چند بار تلاش موفق نشد. نفر دیگری به نام موریتا سرش را جدا کرد و خودش نیز هاراکیری را انجام داد و نفر بعدی، سر او را از بدن جدا کرد.
نشریهی تایم:
«دریانوردی که از چشم دریا افتاد»یک اثر هنری مهم است. رمانی دربارهی طغیان علیه قوانین ساختگی دنیای ما برای خلق دنیای دیگری به نام عینیت.
«دریانوردی که از چشم دریا افتاد» همان طور که از نویسندهی متفاوت و یاغیاش انتظار میرود، رمانی جریانگریز و چندوجهی است. رمانی که هم وجوه عاشقانهی پررنگی دارد، هم درواقع داستان طغیان است. رمان به زندگی زنی زیبا و بیوه و پسر نوجوانش میپردازد که در شهری بندری صاحب مغازهای هستند و از فروش اجناس گرانقیمت روزگار میگذرانند. زن با دریانوردی آشنا میشود و عشقی بین این دو درمیگیرد، اما همزمان، پسر نوجوان داستان، «نوبورو» که روحیهای طغیانگرانه و انتقادی نسبت به قوانین دنیای ما دارد، با این موضوع به گونهای رفتار میکند که سخت تکاندهنده است.
برشی از رمان:
سرش را نزدیک برد و منشأ نور را پیدا کرد. آفتاب شدید تابستان از سمت دریا به داخل اتاق خواب خالی مادرش میتابید. فضای زیادی داخل کمد وجود داشت. حتی یک آدم بزرگ هم اگر روی زمین دراز میکشید با کمی سختی جا میشد. از آن دریچه با دقت به اتاق خواب مادرش نگاه کرد، همهی اشیای داخل اتاق احساسی تازه و نو در «نوبورو» بر میانگیخت…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.