گفتوگو با «الکس مایکلیدیس»، نویسندهی بیمار خاموش
نویسندهی «بیمار خاموش» در کتابش جنبش «می تو» را پیشبینی کرده است!
برای خرید اینترنتی بیمار خاموش با پست رایگان کلیک کنید
ترجمهی زهرا نوروزی – الکس مایکلیدیس، نویسنده و فیلمنامهنویسی که نخستین رمانش، «بیمار خاموش»، پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز و ساندی تایمز معرفی شده است، کارشناسی ارشدِ ادبیات انگلیسی از دانشگاه کمبریج و کارشناسی ارشدِ فیلمنامهنویسی از انستیتوی فیلم آمریکا در لسآنجلس را دارد. او که اصالت قبرسی دارد، از سال ۱۹۸۷ عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات (قبرس) و از سال ۱۹۷۶ عضو کمیته جوانان و کمیته محلی لارناکا و همچنین عضو کمیته مطالعاتی حزب دموکرات است. «بیمار خاموش» به روایت یک داستان هیجانانگیز روانشناسی از رفتار خشونتآمیز زنی علیه همسرش و روانشناس او که سعی زیادی در فاش کردن انگیزهاش دارد، میپردازد. زندگی آلیسیا برنسون به ظاهر عالی است. یک نقاش مشهور که با عکاسی بینام و نشان ازدواج کرده است. آنها در خانهای بزرگ با پنجرههای بزرگ مشرف به پارک در یکی از مناطق خوب لندن زندگی میکنند. یک شب همسرش گابریل از محل کارش، دیر به خانه برمیگردد و آلیسیا پنج بار به صورت او شلیک میکند و پس از آن هرگز حرف دیگری نمیزند. امتناع آلیسیا از صحبت کردن و هر نوع توضیحی، این تراژدی را به موضوعی ناگوارتر تبدیل میکند. داستان مرموزی که تصورات عمومی را به خود جلب کرده و آلیسیا را سرزنش میکند. قیمت آثار هنری او بسیار بالا میرود، و این بیمار ساکت، به دور از توجهات، در یک واحد پزشکی قانونی در شمال لندن مخفی میشود. تئو فابر، رواندرمانگر جنایی است که مدتها منتظر صحبت با آلیسیا بوده. عزم او برای وادار کردن مجرم به حرف زدن و پردهبرداری از راز تیراندازی او به شوهرش، او را به مسیری پیچیده در هزارتوی انگیزههای آلیسیا میکشاند و جستوجویی جذاب برای افشای حقیقت آغاز میشود. کتاب «بیمار خاموش» با ترجمه مریم حسیننژاد بهتازگی از سوی انتشارات «سنگ» در ایران چاپ شده است. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است با الکس مایکلیدیس درباره «بیمار خاموش»، سبک زندگی و عادتهای نوشتاری او.
الکس مایکلیدیس کیست؟ بهترین دوست شما، او را چهطور توصیف میکند؟
سوال پیچیدهای است. نمیدانم دوستانم چهطور مرا توصیف میکنند. فکر میکنم کاملاً فردی حساس هستم، گاهی اوقات بسیار احساساتی، کمی خجالتی و احتمالاً کمی مضطرب؛ مانند اکثر نویسندهها. دالایی لاما میگوید مهمترین کار «مهربانی» است و این چیزی است که خیلی به آن فکر میکنم. سعی میکنم هر وقت امکانش بود به آن عمل کنم. البته همیشه اینطور نیست.
از فیلمنامهنویسی تا نوشتن یک رمان کامل، قدم بزرگی باید برداشت. چه عاملی باعث شد به این سمت بروید؟
صادقانه بگویم آخرین راه چاره بود. داشتم از نوشتن دست میکشیدم. سالها به عنوان فیلمنامهنویس تلاش کردم و هرگز موفق نبودم. اکنون شک دارم که شاید یک داستاننویس بودهام، نه فیلمنامهنویس. به هر حال، حدود چهار سال پیش در جایگاهی بسیار پایین قرار داشتم. احساس میکردم شکستی خلاقانه خوردهام. آن زمان حتی واسطهای هم نداشتم. بنابراین، فکر کردم وقت خوبی است که بنشینم و رمانی را که همیشه دلم میخواست، اما هرگز برای آن وقت نداشتم، بنویسم. با اعتماد به نفس خود دست و پنجه نرم میکردم و هنوز هم این مسئله ادامه دارد. نزدیک بود نوشتن هر روزم را کنار بگذارم و حالا خیلی خوشحالم که این کار را نکردم.
نوشتن کاری است که همیشه دوست داشتید انجام بدهید؟ تغییر روش از فیلمنامهنویسی به نوشتن کتاب برایتان عجیب نبود؟
یکی از دوستان منتقدم میگفت رمان از انبساط حرف میزند و فیلم از انقباض. یعنی در فیلم، شما همه چیز را سریع پیش میبرید، اما در کتاب میتوانید سرعت خود را کم کنید و جزئیات زندگی فرد را جستوجو کنید. این مسئله به منِ نویسنده خیلی آزادی میداد. بالاخره صدایم را پیدا کردم. چون از زنی مینوشتم که حرف نمیزد، برای این کار صدایی طعنهآمیز انتخاب کردم.
رواندرمانی خواندهاید و با جوانان کار کردهاید. چقدر سخت بوده؟ ایده «بیمار خاموش» از کجا به ذهن شما رسیده؟
در دو مکان مختلف رواندرمانی خواندم. هرگز تحصیلاتم را تمام نکردم چون تصمیم گرفتم نویسنده باشم، نه درمانگر. اما چیزهای زیادی آموختم؛ بهویژه از کار با جوانان بحرانزده در واحدهای روانپزشکی. ایده این کتاب قبل از آن سالها در جریان بود. اما وقتی تصمیم گرفتم رمانی به سبک آگاتا کریستی بنویسم، فهمیدم به گوشهای خلوت و مکانی محصور احتیاج دارم. آنوقت واحد روانپزشکی به ذهنم خطور کرد.
چه مدت طول کشید تا «بیمار خاموش» را بنویسید؟
احتمالاً حدود سه سال، اما روی چیزهای دیگری هم کار میکردم، بنابراین سخت است با اطمینان و دقیق بگویم.
هنگام نوشتن، عادتهای خاصی دارید؟ موسیقی بلند، سکوت مطلق، انبوهی از قهوه یا چای، تنقلات؟
قهوه زیاد مینوشم. مدیتیشن هم خیلی انجام میدهم، معمولاً سه بار در روز هنگام نوشتن. کمک میکند تا ذهنم پاک شود. بیشتر وقتها موسیقی کلاسیک گوش میدهم و مینویسم.
وقتی نوشتن «بیمار خاموش» را تمام کردید، خداحافظی با آلیسیا و تئو خیلی سخت بود؟
هنوز به آنها فکر میکنم و از خودم میپرسم چه اتفاقی برای تئو افتاد. شاید روزی دوباره آنها را مرور کنم.
چقدر از خودت در تئو هست؟
خیلی از وجود من در تئو هست، مثل آلیسیا. واقعاً هر دوی آنها، خودِ من هستند.
بسیاری نمادینسازی زنی را که صحبت نمیکند، همراه با مضامین آلکستیس در «بیمار خاموش» و آنچه امروز در جنبش «میتو» و جنبشهای دیگر میگذرد، مرتبط میدانند. این مسئله عمدی بوده؟
میدانید که این امر عمدی نبوده چون من «بیمار خاموش» را قبل از شروع جنبشِ «میتو» نوشتم. این دو همزمان اتفاق افتاد. وقتی برای دریافت حقوق فیلم پیشنهاد میدادند، خیلی از تهیهکنندهها درباره اینکه آلیسیا صحبت نمیکند، اظهار نظر میکردند و از من میپرسیدند موضوع مربوط به «میتو» است. برای من کاملاً واضح بود که وقتی شخصی زندانی میشود و این مسئله را باور نمیکند و حرفهایش شنیده نمیشود، تنها راه او صحبت نکردن است. بنابراین سکوت در تفکر من، آخرین راه چاره است. آخرین سلاح موجود، وقتی همه چیز دیگر از شما گرفته شده. این همان چیزی بود که در کاراکتر آلیسیا و همچنین سکوت در اسطوره یونانی الکستیس، به آن علاقهمند شدم. آلکستیس برای نجات شوهرش میمیرد و با این حال وقتی در پایانِ بازیِ اوریپید به زندگی بازمیگردد، در مواجهه با شوهرش حاضر به صحبت نمیشود. چرا؟ بیش از حد خوشحال شده و زبانش بند آمده؟ یا اینکه به شدت از دست همسرش عصبانی است و آزرده از اینکه اجازه داده تا بمیرد؟ امتناع از نتیجهگیری، امتناع از ارائه پاسخی مشخص، بسیار قدرتمند است و در تمام زندگی مرا آزار داده است.
هنگام نوشتن، از قبل همه چیز را طرحریزی و ترسیم کردهاید یا به شخصیتها و داستان خود اجازه دادید راه را برایتان باز کنند؟
به عنوان فیلمنامهنویس در انستیتوی فیلم آمریکا در لسآنجلس آموزش دیدم و همیشه روی طرح کلی تاکید میکردند، چون در نهایت هنگام نوشتن موجب صرفهجویی در وقت میشود. بنابراین، تمایل زیادی به طرح کلی دارم. جایی که به خودمان در گفتوگوها آزادی بیشتری میدهیم. درباره آن فکر نمیکنم تا وقتی واقعاً آن را بنویسم.
فیلمی از «بیمار خاموش» ساخته میشود؟
بله، امیدوارم. شرکت برد پیت، پلن بی، حق ساخت آن را خریده و مرا برای نوشتن فیلمنامه استخدام کرده است. بنابراین جدا کردن و کنار هم قرار دادن داستان برای رسانهای متفاوت، تجربه جالبی خواهد بود.
نویسنده مورد علاقه شما کیست و بهترین کتابی که تا به حال خواندهاید چیست؟
تریلر زیاد نمیخوانم. عاشق آگاتا کریستی هستم، اما نویسنده مورد علاقهام اِوِلین وو است و کتابی که دوست دارم «باری دیگر برایدزهد» اثر او است.
در حال حاضر به کتاب بعدی خود فکر میکنید یا آن را شروع کردهاید؟
تقریباً نیمی از آن را پشت سر گذاشتم. فقط میتوانم بگویم درباره قتلهایی سریالی است که در کالج کمبریج اتفاق میافتد.
چاپ شده در روزنامهی هفت صبح دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹
برگرفته از نشریه تریلرز اند مور