یوکیو میشیما، نویسنده‌ی سامورایی

درباره‌ی رمان «دریانوردی که از چشم دریا افتاد»

۱,۰۵۴

مرگ و البته خودکشی در فرهنگ ژاپنی، حضور پررنگی دارد. اگر دیگران تنها یک کلمه برای خودکشی دارند، ژاپنی‌ها یک شیوه و واژه‌ی مختص خودشان دارند که حالا کاملاً جهانی هم شده است؛ هاراکیری معروف!
این مدل عجیب خودکشی برای یک سامورایی با آن مدل زندگی قرون وسطایی، قابل درک است، اما اگر بدانیم که اولاً هنوز هم انجام می‌شود و ثانیاً هر کسی ممکن است آن را انتخاب کند، ماجرا کمی عجیب‌تر می‌شود. هر کسی، حتی نویسنده‌ای نظیر «یوکیو میشیما».
هاراکیری شکل خشنی از مردن است، اما خشونت تنها وجه آن نیست. وجه مهم‌ترش، یقین است. هاراکیری فقط پاره کردن شکم با شمشیر نیست و درواقع سه مرحله دارد: نوشتن شعرواره‌ای مثل هایکو که وصیت‌نامه‌ی شاعرانه‌ی فرد است. دوم پاره کردن شکم با یک برش عمیق افقی. و سوم جدا کردن سر از بدن که طبیعتاً این را باید فرد دیگری و معمولاً از آدم‌های نزدیک طرف انجام دهد. یعنی کسی که تصمیم به هاراکیری می‌گیرد، باید به نهایت اطمینان و آرامش برای مردن رسیده باشد. درواقع در فرهنگ ژاپن، مواجهه با مرگ چندان سخت به نظر نمی‌رسد و هاراکیری تنها شکل مواجهه‌ی یقینی، خشن و شاعرانه با مرگ نیست. آن‌ها واژه‌ی دیگری را نیز به ادبیات جهان اضافه کرده‌اند که باز هم همین سه وجه مواجهه با مرگ را در خود دارد: «کامیکازه» یا همان خودکشی با هواپیما برای مقابله با دشمن. جالب این‌که ژاپنی‌ها ظاهراً برای این یقین، نیازی به باورهای ایدئولوژیک یا وعده‌های مربوط به جهان بعد از مرگ هم ندارند. و البته علاقه‌شان به مرگ هم ظاهراً ارتباط چندانی با آبروداری و سلحشوری ندارد.
مطابق آمارها، یک چهارم ژاپنی‌ها خودکشی می‌کنند! و خودکشی اولین عامل مرگ مردان جوان به حساب می‌آید. فقط در جنگل معروف «هاگارا»، که بعد از پل گلدن گیت در سن‌فرانسیسکو، محبوب‌ترین محل برای خودکشی در جهان است، سالی هفتاد تا صد جسد پیدا می‌شود. جنگل هاگارا همان جایی است که ژاپنی‌ها تا حدود یک قرن پیش، والدین خود را در سنین پیری رها می‌کردند تا از گرسنگی بمیرند. حالا دولت در ورودی این جنگل تابلویی نصب کرده با این متن: «زندگی هدیه‌ی ارزشمندی است از طرف والدین تو! قدرش را بدان.» و تابلوهای دیگری در نقاط مختلف جنگل، برای این‌که آدم‌ها را از خودکشی منصرف کند.
علاوه بر این‌ها، در تاریخ جنگ‌های ژاپن نیز خشونت و شکنجه و بی‌رحمی زیادی دیده می‌شود. داستان‌های زیادی از شکنجه‌ی سربازان آمریکایی که گیر ژاپنی‌ها می‌افتادند، نقل شده است. بی‌رحمی عجیب و غریب آن‌ها در جنگ با چین در ماجرای منچوری هم ظاهراً افسانه نیست. خلاصه این‌که مرگ، خشونت، خودکشی و نگاه سیاه و تلخ به زندگی، در فرهنگ ژاپن، مفاهیمی پرتکرارند و به طور طبیعی در ادبیات‌شان نیز بازتاب پیدا کرده است. و درست به همین اندازه و شاید در واکنش به این‌ها، احترام به زندگی، تلاش برای یافتن معنای زندگی و احترام به یکدیگر، در ادبیات و سینمای ژاپن دیده می‌شود.
«یوکیو میشیما» درواقع نمونه‌ی تمام و کمال فرهنگ مرگ‌اندیش، خشن و پرتناقض ژاپنی است. نویسنده‌ای که فقط چهل و پنج سال زندگی کرد، اما یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم ژاپن است. او در عمر کوتاهش به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و کارگردان فعالیت کرد و در تمام این عرصه‌ها درخشید. در داستان‌نویسی، میشیما را بابت تحلیل‌های روان‌شناختی جذاب و خیره‌کننده، با داستایوسکی و استاندال مقایسه می‌کنند. اما مرگ میشیما گروتسک حیرت‌انگیزی است که حتی از زندگی‌اش نیز تأثیرگذارتر بود:
او سال ۱۹۶۷ در ۴۲ سالگی به نیروی زمینی ژاپن پیوست. اقدامی که از هر نظر عجیب است. آدم‌ها معمولاً خیلی زودتر به ارتش ملحق می‌شوند و نویسندگان و هنرمندان، عموما علاقه‌ای به محیط‌های نظامی ندارند. اما میشیما نه تنها وارد ارتش شد، بلکه سه سال بعد، همراه با چهار نفر دیگر از اعضای گروهی که خودش راه‌اندازی کرده بود، پنج نفری کودتا کرد! او و یارانش به یک مرکز فرماندهی رفتند و فرمانده‌ی پادگان را به صندلی بستند. بعد میشیما به بالکن رفت و برای سایر سربازان سخنرانی کرد تا آن‌ها را با کودتای عجیبش همراه کند، اما واکنش سربازها به‌کلی خلاف انتظار او بود: او را هو کردند. میشیما هم به دفتر برگشت و نشست و هاراکیری کرد!
حالا یک نفر باید به رسم سامورایی‌ها، سر او را از تنش جدا می‌کرد، اما ظاهراً شمشیرشان کُند بود یا اصلا این کار را درست بلد نبودند، چون یکی از اعضای گروه بعد از چند بار تلاش موفق نشد. نفر بعدی به نام «موریتا» شمشیر را از او گرفت و نهایتاً موفق شد. این موریتا ظاهراً سامورایی‌تر از اولی بود، چون بعد از قطع کردن موفقیت‌آمیز سر میشیما، خودش هم هاراکیری کرد و نفر بعدی سر او را از بدن جدا کرد.
در رمان «دریانوردی که از چشم دریا افتاد» صحنه‌ی خشنی درباره‌ی یک گربه هست که خونسردی سامورایی‌وار گیرایی دارد. بازتاب هنرمندانه‌ای از این بخش فرهنگ ژاپن که بی‌شباهت به مرگ میشیما نیست. البته این رمان که یکی از مشهورترین آثار میشیماست، مثل نویسنده‌اش ترکیب عجیبی است از جنبه‌های گوناگون، نه فقط مرگ یا خشونت. عشق، شاعرانگی، اروتیسم، مرگ و خشونت به صورت همزمان در «دریانوردی که ازچشم دریا افتاد» حضور پررنگی دارند. همراه با تحلیل‌ها و توصیف‌های ماهرانه‌ای که نشان می‌دهد چرا میشیما تا این اندازه در ایران و جهان محبوب است. و چرا او را یکی از بزرگان ادبیات ژاپن می‌دانند.

خرید رمان دریانوردی که از چشم دریا افتاد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

با تشکر، ‎دیدگاه شما پس از تأیید، منتشر می‌شود.

3 × پنج =